یه خاطره واسه چند روز پیشه (خاطره دانشجویی نیست ولی خوب خوندنش ضرر نداره)
یه کلاسی میرم ....استادش سر موقع نمی یاد..هر جلسه می ریم ایشون یه بهونه می آرن و نمی یان
منم یه روز رفتم تا استاد هنوز نیومدن عصبانی شدم با مسئول کلاس کمی بحث کردم که ما همیشه این جا سرکاریم
بعدش که از دفترشون اومدم بیرون دیدم استاد مربوطه تشریف آوردن ....جاتون خالی کلی سر کلاس ما رو تحویل گرفتن و هندونه زیر بغل ما گذاشتن و گفتن میخوام کمکم کنید تو تدریس و قسمتی از کلاس که نرم افزاریه رو شما تدریس کنید و می خوام با کمک شما جزوه اون قسمت رو تکمیل کنم ( منم از همه جا بی خبر فقط کله مو به علامت تایید تکون می دادم....)
کلاس اون روز هم ماست مالی کردن استاد مربوطه و قبل از خداحافظی و رفتن باز هم روی همکاری برای تدریس تاکید کردند و گفتن که شمارشونو از یکی از همکلاسی ها بگیرم...
منم بعد از خداحافظی از ایشون به دفتر مسئول رفتم و شروع کردم به بحث کردن....که چرا این استاد اینقد بی نظمه؟ چرا سر موقع نمی یاد سر کلاس؟ چرا کلاس رو زود تعطیل می کنه؟ و 1000 تا چرا دیگه.....بعد از این که کلی گفتم و تخلیه شدم از مسئول مربوطه خداحافظی کردم که بیام بیرون...
چشمتون روز بد نبینه برگشتم دیدم استاد پشت سرم وایساده!!!!!! منم زود خودمو جمع و جور کردم اصلا به روی خودم نیاوردم و گفتم آقای فلانی (همکلاسی که قرار بود شماره استاد رو ازشون بگیرم)میشه شماره آقای دکتر رو بدین به من...بعد هم به سرعت محل رو ترک کردم..
بعد از اون روز قسمت نشده استاد گرامی رو ملاقات کنم و عکس العملشونو ببینم....
یه کلاسی میرم ....استادش سر موقع نمی یاد..هر جلسه می ریم ایشون یه بهونه می آرن و نمی یان
منم یه روز رفتم تا استاد هنوز نیومدن عصبانی شدم با مسئول کلاس کمی بحث کردم که ما همیشه این جا سرکاریم
بعدش که از دفترشون اومدم بیرون دیدم استاد مربوطه تشریف آوردن ....جاتون خالی کلی سر کلاس ما رو تحویل گرفتن و هندونه زیر بغل ما گذاشتن و گفتن میخوام کمکم کنید تو تدریس و قسمتی از کلاس که نرم افزاریه رو شما تدریس کنید و می خوام با کمک شما جزوه اون قسمت رو تکمیل کنم ( منم از همه جا بی خبر فقط کله مو به علامت تایید تکون می دادم....)
کلاس اون روز هم ماست مالی کردن استاد مربوطه و قبل از خداحافظی و رفتن باز هم روی همکاری برای تدریس تاکید کردند و گفتن که شمارشونو از یکی از همکلاسی ها بگیرم...
منم بعد از خداحافظی از ایشون به دفتر مسئول رفتم و شروع کردم به بحث کردن....که چرا این استاد اینقد بی نظمه؟ چرا سر موقع نمی یاد سر کلاس؟ چرا کلاس رو زود تعطیل می کنه؟ و 1000 تا چرا دیگه.....بعد از این که کلی گفتم و تخلیه شدم از مسئول مربوطه خداحافظی کردم که بیام بیرون...
چشمتون روز بد نبینه برگشتم دیدم استاد پشت سرم وایساده!!!!!! منم زود خودمو جمع و جور کردم اصلا به روی خودم نیاوردم و گفتم آقای فلانی (همکلاسی که قرار بود شماره استاد رو ازشون بگیرم)میشه شماره آقای دکتر رو بدین به من...بعد هم به سرعت محل رو ترک کردم..
بعد از اون روز قسمت نشده استاد گرامی رو ملاقات کنم و عکس العملشونو ببینم....
خدایا:
مرا ببخش ،
به خاطر تمام درهایی که کوبیدم
و خانه تو نبود....!!!!
مرا ببخش ،
به خاطر تمام درهایی که کوبیدم
و خانه تو نبود....!!!!