۱۳۹۱-۱-۱۵، ۱۱:۰۶ صبح
مقاله حاضر خلاصه ای از کتاب Global City Regions (مناطق شهری جهانی)، اثر Roger Simmonds و Gary Hack است. موضوع کتاب، مطالعه تطبیقی تغییرات در 13 منطقه شهری در 3 قاره جهان در طی 30 سال گذشته است. شهرهای مورد مطالعه عبارتند از: بوستون، سن دیه گو، سیاتل، آنکارا، بانکوک، مادرید، رانداشتات، سائوپائولو، تایپه، توکیو، وست میدلندز و سانتیاگو در این رابطه، ساختار اقتصادی- اجتماعی و کالبدی این مناطق شهری مورد بررسی تطبیقی قرار گرفته اند. مخاطب دستاوردهای این پژوهش مورد استفاده دست اندرکاران توسعه شهری در زمینه فعالیتهای حرفه ای و آکادمیک خواهند بود.
(ترجمه این مقاله، به شکل کامل به زودی در جلد دوم مجموعه "دیدگاه های نوین در زمینه برنامه ریزی شهری" به چاپ رسیده و در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت).
ساختارِ شهریِ در حال تغییر
در طی قرن بیست، اکثر مناطق شهری سراسر دنیا تغییرات حادی را تجربه کردهاند. در برخی موارد بطرزی چشمگیر، به اندازه و به جمعیت بزرگ شدهاند، اما از نظر اقتصادی، ترکیب جمعیت و شکل فضایی هم تغییر کردهاند. این کتاب همچنین به این تغییرات «ساختاری» در مناطق شهری سراسر دنیا در پایان قرن بیستم میپردازد.
آنچه شهرها را هماکنون میسازد، در مقیاس کلان میتواند به تقریب آینده آنها را تعیین کند. اما فرض ما ایناست که در محدودهای معین، شهروندان میتوانند به انتخاب خود شهرها را بسازند. بسیاری از دادههای فصلهای بعد گواهی است بر این امر. وانگهی، شهرها از نظر فورم و خصلت خیلی با هم فرق دارند. با اینحال، فقط در صورتی پایدار خواهند ماند که شهروندان و شهرسازان نیروها و گرایشهای حاکم بر شهر را درک کنند و بطرز مؤثری با آنها کار کنند.
جهانگرایی و تغییر منطقهای
در این کتاب، واحد مهم مورد مطالعه «منطقه شهری[1]» است که با محدودۀ فضایی فعالیت به هم پکیدۀ اقتصادی تعریف میشود تا «شهر» به مفهوم رایج یا تعریف قانونی آن. اکثر مناطق شهری شامل دهها، صدها یا حتی هزاران زیرتقسیمات سیاسی میشود. با اینحال، مناطق شهری برحسب ضرورت، دارند به صورت یک نیروی سیاسی جدید درمیآیند. بسیاری از مسائلی که مراکز جمعیتی با آن روبهرویند، مستلزم سیاستگزاریهای منطقهای و اقدام هماهنگ است که بسیاری از مرزهای قانونی را درمینوردد.
جهانی شدن تأثیر زیادی بر رشد بالقوۀ مناطق داشته است. هرچند که اغلب در مورد پایان گرفتن دولت ملی اغراق شده است اما در سراسر جهان دولتهای ملی بخش مهمی از کنترل خود را بر جریان سرمایه از مرزهایشان از دست دادهاند و در این فرآیند تأثیر آنها بر مکانگزینی سرمایههای جدید کاهش یافته است. حاکمیت خودرو (یا موتوری شدن)، پیدایش کالاهایی با مارکهای جهانگیر، گسترش نمودهای همه جایی فراوانی و لذت و پذیرش گستردۀ اشکال توسعۀ زمینَبر مثل خط تولید کارخانهای و مراکز خرید و محلات مسکونی تک خانواری، همه تحت تأثیر جریان سرمایه بینالمللی و کاهش موانع گمرکی یا امکانپذیر شده یا به یمن آنها شکل گرفتهاند.
حکومتهای شهرهای مرکزی که معمولاً افزایش ظرفیت خود را در گسترش مرزهای خود میبینند، متوجه شدهاند که پابهپای گسترش فزایندهای از فعالیتهای اقتصادی به بیرون از مرزهای شهر، نفوذشان رنگ میبازد. جهتگیریهای جدید توسعه منطقهای مثل فرودگاهها با توسعه پیرامونیشان، دانشگاههای جدید و پارکهای علمی وابسته به آنها، پارکهای موضوعی تفریحی، بازارکدههای عمدهفروشی[2] و حتی مراکز جدید مالی و اداری ـ عموماً در حاشیه مناطق شهری واقع شدهاند. شهرها به صورت مجموعههای شهری پراکندهرو و بیشکلی درآمدهاند که مامفورد، گوتمان، دوکسیادس و دهها پیشگوی دیگر در طی نیم قرن گذشته پیشبینی کرده بودند.
در چند منطقه شهری جهان، دولتهای محلی و ملی در پی آنند که مرزهای حکومت شهری را به منطقه ساخته شده شهری محدود کنند یا سازمانهای خاصی برای عملکردهای خاص شهری بوجود آوردهاند که از نظر قانونی فراتر از مرزهای حکومت محلی است. در بسیاری کشورهای دیگر نوعی واگذاری مسوولیت به حکومتهای محلی و منطقهای در کار است که الگوهای جدیدی از برنامهریزی و عرضه خدمات و زیربنا بوجود آوردهاند. با بررسی مجدد نتایج این تلاشها و با بازبینی تلاشهایی در زمینه برنامهریزی منطقهای در بسیاری شهرهای دیگر سراسر جهان، میتوان به دستاوردهای زیادی رسید.. واقعیت فضایی شهرهای منطقهای که محرک آن گرایشهای جهانی است، اشکال جدیدی از حکمروایی و مدیریت را میطلبد.
رشد سریع و تغییر
بخش زیادی از منطق شهرسازی در طی قرن بیست بر نرخ رشدهای عظیم اشغال زمین و جمعیت در مناطق شهری متمرکز شده است. از اینرو «برکندن موج سیلوار شهرنشینی» پشتوانه اقدام دهها سیاست شهری ملی بوده است. اما در اکثر بخشهای جهان، نرخ رشد بالا بیشتر نماد موفقیت بوده تا شکست مناطق شهری. با کنار گذاشتن اشکال سنتی فرهنگی مسکن و استقرار اشکال جدیدی از نهادها و زیربناهای اجتماعی و اقتصادی، شهرها برای کسانی که در روستاها به زحمت بودند، به قطبهای جذابی بدل شدند و از اینرو بهتر است بپرسیم چگونه میتوان نیروهای مدرن شدن را در جهت بهبود شکل شهرهای منطقهای هدایت کرد تا اینکه رشد آنها را با گسیل فعالیتها به جای دیگر محدود کنیم.
فناوریهای مدرن کردن اقتصاد با خود مسأله گزینش اشکال جدید شهری را میآورند. مثلاً ابتدا تلفن، سپس وسائل نقلیه موتوری و اخیراً ارتباطات الکترونیکی هریک قانونمندیهای مکانگزینی را عوض کردند. اما هیچیک نتوانستند مرزهای شهرنشینی را درنوردیده و نیاز به شهرها را از بین ببرند. برعکس، حاصل آن گسترش کارکردهای شهری بر مناطق گستردۀ جغرافیایی است. شهرنشینی قرن نوزدهمی برجا مانده، اما به شکل یک پارۀ تخصصی و عمدتاً برای تفریح و مصرف تا منطقهای برای تولید صنعتی.
عصر جدید شهری
اکنون، در آخر قرن بیست، اکثر شهرسازها و دانشمندان صاحب نفوذ اجتماعی که در این زمینه کار میکنند حرفشان ایناست که ما در میانه دورۀ دیگری از تغییرات حاد ساختاری بهسر میبریم که شهرها را مثل دوره صنعتی شدن و پیآمدهای آن عوض خواهد کرد. اما بر سر اینکه از دل آنچه ما اکنون شهر مینامیم، چه بیرون خواهد آمد، اتفاق نظر چندانی وجود ندارد.
اولریک بک[3]، که از تجربه غرب سخن میگوید، مدعی است که ما فقط میدانیم که در اوج تغییر قرار داریم. نهادهای کهنهای که ما زیر چتر آن زندگی کردهایم خیلی دگرگون یا وارون شدهاند. این احساس به روشنترین شکل در کاربرد ما از اصطلاح «پسا-» برای توصیف شرایط کنونی مشهود است. ما در «شهر پساصنعتی» زندگی میکنیم با فرهنگ «پسامدرن» و در نظامی از اقتصاد سیاسی که اغلب «پساـ فوردی» نامیده میشود. ادوارد سوجای[4] شهرساز اخیراً اصطلاح «پسامتروپلی» را برای توصیف منطقه شهری امروزی باب کرده است. دستکم، از دیدگاه یک دستاندرکار، ما میدانیم چه نیستیم ولی هنوز نمیدانیم چه هستیم یا به کجا میرویم. مبنای کتاب این است که شواهدی از تاریخ معاصر برای پارادیم جدیدی از درک و مدیریت رشد و توسعه شهری گرد آورد.
معدودی از انقلابها بدون پیشآگهی اتفاق میافتند و در بسیاری موارد میتوان با بررسی دقیق شرایط قبل از تحول، خطوط اساسی آنها را تشخیص داد. با نگاه دقیق به اینکه شهرها چگونه در چهار قاره در دهههای اخیر تحول یافتهاند و با نگاه ویژه به مقتضیات آنها، میتوان جهت تغییر را روشنتر دریافت. این میماند که ببینیم تغییر بهصورت گسستی شدید از اشکال شهرهایی که ما اکنون میشناسیم، درمیآید یا صرفاً به صورت سرعت گرفتن فرآیندهایی که هماکنون در کارند. اما دست کم به یک مفهوم، شرایط کنونی با گذشته فرق دارد. شهرها در سراسر جهان با نیروهایی یکسان در لحظهای از تاریخ روبهرو هستند. تنوع تغییر در شهرها گواه این واقعیت است که آنها بر مقیاس زمان خود و در چارچوب شرایط بینظیر ملی و اقتصاد ملی و با سنتهای فرهنگی محلی پیشارو تحول یافتهاند. امروزه با ارتباطات همزمان هیچ شهری از نیروهای جهانی و فرهنگی و اقتصادی در امان نیست. با اینحال هر منطقه با استراتژیهای خاص خود و آیندهای از مزیتها و عدم مزیتها وارد بازار جهانی میشود و احتمالاً با شیوههای مختلف از آن بهره میگیرد و از آن تأثیر میپذیرد. اما بیش از هر چیز و برای اولین بار، این لحظه، لحظهی مشترک تغییرات حاد است.
اهداف و محتوا
هدف این کتاب این است که از آنچه در ساختار اجتماعی ـ اقتصادی و فضایی گزیدهای از مناطق شهری در طی 30 سال گذشته اتفاق افتاده بهره گیرد و دینامیکهای زیربنای جامعهمند[5] آنها را بشناسد. در این رابطه، کتاب دو شکل اصلی دارد:
این مناطق شهری بیشتر بیانگر وضعیت شهری در سراسر کره زمین است و از آنرو انتخاب شدهاند که طیفی از جمعیت (از کمتر از 3 میلیون تا 32 میلیون)، سطح درآمد (از کشورهای با درآمد پائین تا ثروتمندترین آنها) و قدمت (از شهرهای اروپایی تا شهرهای نوظهور) را نشان میدهند. سه شهر (بانکوک، تایپه و توکیو) در آسیا هستند، اما تمامی شهرها صنعتیاند یا به سرعت در حال صنعتی شدن هستند. سه شهر در اروپا واقعاند ـ یک شهر با مرکزیت قوی (مادرید) و دو تا از مجموعههای شهری چند شهره[7] (راندشتات در هلند و وستمیدلند در انگلستان). سه نمونه از امریکای شمالی که یکی از آنها جزو قدیمیترین شهرهای قاره است (بوستون) و دو شهر قرن بیستمی (سیاتل و ساندیهگو). دو شهر از امریکای جنوبی (سائوپولو و سانتیاگو) که همگی مناطق متروپولی پراکندهرویی هستند در پیشرفتهترین کشورها.
به هرحال، به مفهومی دیگر، این مناطق از آنرو انتخاب شدهاند که ویژگیهای مشترکی دارند. هر منطقه شهری جهانی:
در انتخاب مناطق، همچنین هدف این بوده که از حد شهرهایی که در برنامهریزی و توسعه منطقهای دارای تجارب بسیار مستندی هستند، فراتر رویم، مثل پاریس ـ لندن و نیویورک تا دامنه این علم را گستردهتر کنیم. در فصل بعدی البته تا حدودی به این سه منطقه نیز پرداخته خواهد شد...
اطلاعات یازده منطقه بدین منظور گرد آمده که امکان مقایسه بین آنها و بین آنها و منطقه خودخواننده را فراهم سازد و در فرایند مطالعه، به نتایجی در مورد چند سؤال مهم دست یابد:
شهرهای جهانی به ناچار شهرهای منطقهای نیز هستند. پیوند بین جهانیگرایی و منطقهگرایی مسأله اصلی این کتاب است.
(ترجمه این مقاله، به شکل کامل به زودی در جلد دوم مجموعه "دیدگاه های نوین در زمینه برنامه ریزی شهری" به چاپ رسیده و در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت).
ساختارِ شهریِ در حال تغییر
در طی قرن بیست، اکثر مناطق شهری سراسر دنیا تغییرات حادی را تجربه کردهاند. در برخی موارد بطرزی چشمگیر، به اندازه و به جمعیت بزرگ شدهاند، اما از نظر اقتصادی، ترکیب جمعیت و شکل فضایی هم تغییر کردهاند. این کتاب همچنین به این تغییرات «ساختاری» در مناطق شهری سراسر دنیا در پایان قرن بیستم میپردازد.
آنچه شهرها را هماکنون میسازد، در مقیاس کلان میتواند به تقریب آینده آنها را تعیین کند. اما فرض ما ایناست که در محدودهای معین، شهروندان میتوانند به انتخاب خود شهرها را بسازند. بسیاری از دادههای فصلهای بعد گواهی است بر این امر. وانگهی، شهرها از نظر فورم و خصلت خیلی با هم فرق دارند. با اینحال، فقط در صورتی پایدار خواهند ماند که شهروندان و شهرسازان نیروها و گرایشهای حاکم بر شهر را درک کنند و بطرز مؤثری با آنها کار کنند.
جهانگرایی و تغییر منطقهای
در این کتاب، واحد مهم مورد مطالعه «منطقه شهری[1]» است که با محدودۀ فضایی فعالیت به هم پکیدۀ اقتصادی تعریف میشود تا «شهر» به مفهوم رایج یا تعریف قانونی آن. اکثر مناطق شهری شامل دهها، صدها یا حتی هزاران زیرتقسیمات سیاسی میشود. با اینحال، مناطق شهری برحسب ضرورت، دارند به صورت یک نیروی سیاسی جدید درمیآیند. بسیاری از مسائلی که مراکز جمعیتی با آن روبهرویند، مستلزم سیاستگزاریهای منطقهای و اقدام هماهنگ است که بسیاری از مرزهای قانونی را درمینوردد.
جهانی شدن تأثیر زیادی بر رشد بالقوۀ مناطق داشته است. هرچند که اغلب در مورد پایان گرفتن دولت ملی اغراق شده است اما در سراسر جهان دولتهای ملی بخش مهمی از کنترل خود را بر جریان سرمایه از مرزهایشان از دست دادهاند و در این فرآیند تأثیر آنها بر مکانگزینی سرمایههای جدید کاهش یافته است. حاکمیت خودرو (یا موتوری شدن)، پیدایش کالاهایی با مارکهای جهانگیر، گسترش نمودهای همه جایی فراوانی و لذت و پذیرش گستردۀ اشکال توسعۀ زمینَبر مثل خط تولید کارخانهای و مراکز خرید و محلات مسکونی تک خانواری، همه تحت تأثیر جریان سرمایه بینالمللی و کاهش موانع گمرکی یا امکانپذیر شده یا به یمن آنها شکل گرفتهاند.
حکومتهای شهرهای مرکزی که معمولاً افزایش ظرفیت خود را در گسترش مرزهای خود میبینند، متوجه شدهاند که پابهپای گسترش فزایندهای از فعالیتهای اقتصادی به بیرون از مرزهای شهر، نفوذشان رنگ میبازد. جهتگیریهای جدید توسعه منطقهای مثل فرودگاهها با توسعه پیرامونیشان، دانشگاههای جدید و پارکهای علمی وابسته به آنها، پارکهای موضوعی تفریحی، بازارکدههای عمدهفروشی[2] و حتی مراکز جدید مالی و اداری ـ عموماً در حاشیه مناطق شهری واقع شدهاند. شهرها به صورت مجموعههای شهری پراکندهرو و بیشکلی درآمدهاند که مامفورد، گوتمان، دوکسیادس و دهها پیشگوی دیگر در طی نیم قرن گذشته پیشبینی کرده بودند.
در چند منطقه شهری جهان، دولتهای محلی و ملی در پی آنند که مرزهای حکومت شهری را به منطقه ساخته شده شهری محدود کنند یا سازمانهای خاصی برای عملکردهای خاص شهری بوجود آوردهاند که از نظر قانونی فراتر از مرزهای حکومت محلی است. در بسیاری کشورهای دیگر نوعی واگذاری مسوولیت به حکومتهای محلی و منطقهای در کار است که الگوهای جدیدی از برنامهریزی و عرضه خدمات و زیربنا بوجود آوردهاند. با بررسی مجدد نتایج این تلاشها و با بازبینی تلاشهایی در زمینه برنامهریزی منطقهای در بسیاری شهرهای دیگر سراسر جهان، میتوان به دستاوردهای زیادی رسید.. واقعیت فضایی شهرهای منطقهای که محرک آن گرایشهای جهانی است، اشکال جدیدی از حکمروایی و مدیریت را میطلبد.
رشد سریع و تغییر
بخش زیادی از منطق شهرسازی در طی قرن بیست بر نرخ رشدهای عظیم اشغال زمین و جمعیت در مناطق شهری متمرکز شده است. از اینرو «برکندن موج سیلوار شهرنشینی» پشتوانه اقدام دهها سیاست شهری ملی بوده است. اما در اکثر بخشهای جهان، نرخ رشد بالا بیشتر نماد موفقیت بوده تا شکست مناطق شهری. با کنار گذاشتن اشکال سنتی فرهنگی مسکن و استقرار اشکال جدیدی از نهادها و زیربناهای اجتماعی و اقتصادی، شهرها برای کسانی که در روستاها به زحمت بودند، به قطبهای جذابی بدل شدند و از اینرو بهتر است بپرسیم چگونه میتوان نیروهای مدرن شدن را در جهت بهبود شکل شهرهای منطقهای هدایت کرد تا اینکه رشد آنها را با گسیل فعالیتها به جای دیگر محدود کنیم.
فناوریهای مدرن کردن اقتصاد با خود مسأله گزینش اشکال جدید شهری را میآورند. مثلاً ابتدا تلفن، سپس وسائل نقلیه موتوری و اخیراً ارتباطات الکترونیکی هریک قانونمندیهای مکانگزینی را عوض کردند. اما هیچیک نتوانستند مرزهای شهرنشینی را درنوردیده و نیاز به شهرها را از بین ببرند. برعکس، حاصل آن گسترش کارکردهای شهری بر مناطق گستردۀ جغرافیایی است. شهرنشینی قرن نوزدهمی برجا مانده، اما به شکل یک پارۀ تخصصی و عمدتاً برای تفریح و مصرف تا منطقهای برای تولید صنعتی.
عصر جدید شهری
اکنون، در آخر قرن بیست، اکثر شهرسازها و دانشمندان صاحب نفوذ اجتماعی که در این زمینه کار میکنند حرفشان ایناست که ما در میانه دورۀ دیگری از تغییرات حاد ساختاری بهسر میبریم که شهرها را مثل دوره صنعتی شدن و پیآمدهای آن عوض خواهد کرد. اما بر سر اینکه از دل آنچه ما اکنون شهر مینامیم، چه بیرون خواهد آمد، اتفاق نظر چندانی وجود ندارد.
اولریک بک[3]، که از تجربه غرب سخن میگوید، مدعی است که ما فقط میدانیم که در اوج تغییر قرار داریم. نهادهای کهنهای که ما زیر چتر آن زندگی کردهایم خیلی دگرگون یا وارون شدهاند. این احساس به روشنترین شکل در کاربرد ما از اصطلاح «پسا-» برای توصیف شرایط کنونی مشهود است. ما در «شهر پساصنعتی» زندگی میکنیم با فرهنگ «پسامدرن» و در نظامی از اقتصاد سیاسی که اغلب «پساـ فوردی» نامیده میشود. ادوارد سوجای[4] شهرساز اخیراً اصطلاح «پسامتروپلی» را برای توصیف منطقه شهری امروزی باب کرده است. دستکم، از دیدگاه یک دستاندرکار، ما میدانیم چه نیستیم ولی هنوز نمیدانیم چه هستیم یا به کجا میرویم. مبنای کتاب این است که شواهدی از تاریخ معاصر برای پارادیم جدیدی از درک و مدیریت رشد و توسعه شهری گرد آورد.
معدودی از انقلابها بدون پیشآگهی اتفاق میافتند و در بسیاری موارد میتوان با بررسی دقیق شرایط قبل از تحول، خطوط اساسی آنها را تشخیص داد. با نگاه دقیق به اینکه شهرها چگونه در چهار قاره در دهههای اخیر تحول یافتهاند و با نگاه ویژه به مقتضیات آنها، میتوان جهت تغییر را روشنتر دریافت. این میماند که ببینیم تغییر بهصورت گسستی شدید از اشکال شهرهایی که ما اکنون میشناسیم، درمیآید یا صرفاً به صورت سرعت گرفتن فرآیندهایی که هماکنون در کارند. اما دست کم به یک مفهوم، شرایط کنونی با گذشته فرق دارد. شهرها در سراسر جهان با نیروهایی یکسان در لحظهای از تاریخ روبهرو هستند. تنوع تغییر در شهرها گواه این واقعیت است که آنها بر مقیاس زمان خود و در چارچوب شرایط بینظیر ملی و اقتصاد ملی و با سنتهای فرهنگی محلی پیشارو تحول یافتهاند. امروزه با ارتباطات همزمان هیچ شهری از نیروهای جهانی و فرهنگی و اقتصادی در امان نیست. با اینحال هر منطقه با استراتژیهای خاص خود و آیندهای از مزیتها و عدم مزیتها وارد بازار جهانی میشود و احتمالاً با شیوههای مختلف از آن بهره میگیرد و از آن تأثیر میپذیرد. اما بیش از هر چیز و برای اولین بار، این لحظه، لحظهی مشترک تغییرات حاد است.
اهداف و محتوا
هدف این کتاب این است که از آنچه در ساختار اجتماعی ـ اقتصادی و فضایی گزیدهای از مناطق شهری در طی 30 سال گذشته اتفاق افتاده بهره گیرد و دینامیکهای زیربنای جامعهمند[5] آنها را بشناسد. در این رابطه، کتاب دو شکل اصلی دارد:
- تحلیل تفصیلی از شکل متحول یازده منطقه شهری که توسط گروههای کنسرسیوم شهرهای جهانی[6] در هر منطقه تألیف شده است.
- مقالاتی از پژوهشگران فرهیخته در زمینه شهرنشینی و روندهای فناوری و اجتماعی
این مناطق شهری بیشتر بیانگر وضعیت شهری در سراسر کره زمین است و از آنرو انتخاب شدهاند که طیفی از جمعیت (از کمتر از 3 میلیون تا 32 میلیون)، سطح درآمد (از کشورهای با درآمد پائین تا ثروتمندترین آنها) و قدمت (از شهرهای اروپایی تا شهرهای نوظهور) را نشان میدهند. سه شهر (بانکوک، تایپه و توکیو) در آسیا هستند، اما تمامی شهرها صنعتیاند یا به سرعت در حال صنعتی شدن هستند. سه شهر در اروپا واقعاند ـ یک شهر با مرکزیت قوی (مادرید) و دو تا از مجموعههای شهری چند شهره[7] (راندشتات در هلند و وستمیدلند در انگلستان). سه نمونه از امریکای شمالی که یکی از آنها جزو قدیمیترین شهرهای قاره است (بوستون) و دو شهر قرن بیستمی (سیاتل و ساندیهگو). دو شهر از امریکای جنوبی (سائوپولو و سانتیاگو) که همگی مناطق متروپولی پراکندهرویی هستند در پیشرفتهترین کشورها.
به هرحال، به مفهومی دیگر، این مناطق از آنرو انتخاب شدهاند که ویژگیهای مشترکی دارند. هر منطقه شهری جهانی:
- دارای تنوع اقتصادی است – شهرهای تک صنعته نیستند؛ مثل پایتختهای ملی، یا خوابگاهی یا پایگاه مواد خام
- دستخوش تحول اقتصادیاند – یا برای اولین بار دارای اقتصاد تولیدی شدهاند یا دارند به یک اقتصاد خدماتی بدل میشوند.
- تجربه رشد چشمگیری در دو دهه گذشته داشتهاند، شهرهای رو به رکود نبودهاند.
- در کشوری پا گرفتهاند که بخش خصوصی قابل توجهی دارند، شهر سوسیالیستی یا دارای اقتصاد شدیداً بسته نیستند.
- تاریخی دارند از اقداماتی که به شکل و توسعه منطقهای مربوط میشود.
در انتخاب مناطق، همچنین هدف این بوده که از حد شهرهایی که در برنامهریزی و توسعه منطقهای دارای تجارب بسیار مستندی هستند، فراتر رویم، مثل پاریس ـ لندن و نیویورک تا دامنه این علم را گستردهتر کنیم. در فصل بعدی البته تا حدودی به این سه منطقه نیز پرداخته خواهد شد...
اطلاعات یازده منطقه بدین منظور گرد آمده که امکان مقایسه بین آنها و بین آنها و منطقه خودخواننده را فراهم سازد و در فرایند مطالعه، به نتایجی در مورد چند سؤال مهم دست یابد:
- در طی مطالعه آیا ما به شواهدی بر این فرض کلی میرسیم که اکثر مناطق شهری از یک دوره مشترک گسست یا تحول سریع در طول 30 سال گذشته در حال گذر بودهاند؟
- چه روندهایی را – اگر باشد – در شکل متحول اجتماعی، اقتصادی و فیزیکی مناطق شهری سراسر جهان میتوان کشف کرد؟
- آیا نوع جدیدی از سکونتگاه انسانی در حال پیدایش است؟
شهرهای جهانی به ناچار شهرهای منطقهای نیز هستند. پیوند بین جهانیگرایی و منطقهگرایی مسأله اصلی این کتاب است.