شهر آرمانى يا اوتوپيا
در تاريخ افکار و عقايد اجتماعى نظريهٔ 'آرمان شهر' جاى بهخصوصى را به خود اختصاص داده است. اين نظريه که به 'مدينهٔ فاضله' يا 'اوتوپيا' نيز شهرت يافته است مبتنى بر تصور خوشبينانه نسبت به امکان ايجاد شهرهائى است که از هر جهت نظام يافته و زير نظارت دقيق دولت يا سازمانهاى خاص دينى يا سياسى و حقوقى قرار داشته باشد يا بهوسيلهٔ فلاسفه و حکما يا ايدئولوگها اداره شود. در قرن بيستم نيز معماران صاحب رأى و نظر مانند 'لوکوربوزيه' (Le Corbuier) به ساختن شهرهاى اوتوپيائى دست زدهاند اما وى صاحب نظريات جديدى در معمارى است که جاى بحث آن نيست.
نظام مدينهٔ فاضلهٔ افلاطون که بشتر هدف آن اشاره به دولت ـ شهرهاى يونان قديم است مبتنى بر محدوديت تعداد جمعيت شهر (۵۰۴۰ نفر)، منطقهبندى برحسب طبقات اجتماعى که سلسله مراتب معينى دارند. محدوديت ازدواجها و مواليد ساکنين شهر، آموزش و پرورش همگانى و دولتى و جابهجا کردن جمعيت اضافى برحسب نظر حقوقدانان و فلاسفه است.
ارسطو نيز که پارهاى از نظرات افلاطون را تأئيد مىکند، خود در اصول حکومت آتن و ساير آثار او 'مونوگرافي' ۴۰۰ شهر از شهرهاى يونان را تهيه کرده است. ارسطو و افلاطون آگاهانه بر عليه تحرکهاى جمعيتى و اقتصادى زيادطلبانهٔ عصر خود واکنش نشان مىدادند. خصوصاً جمهورى آتن که مىتوانست با اضافه جمعيت دچار هرجومرج و آشوب گردد. اين نظريهٔ محافظهکارانه بود که مىگويد جمعيت شهر بايد ثابت باشد و به طبقات مسدود تقسيمبندى شود و در اين باب دولت شهر اسپارت را الگوى تمام عيار آن مىدانستند. وجود طبقهاى از اشراف 'قليل العده و کم زاد و ولد با نهادهائى مؤکداً محدود کننده که هرگونه افزايش جمعيت شهر را دشوار مىکرد' (گاستون بوتول، اضافه جمعيت، صفحات ۱۸۴-۱۸۵).
بايد توجه داشت که گرايشهاى محافظهکارى که در يونان باستان مآلاً موجبات محدود کردن جمعيت را فراهم مىکرد، در تمدنهاى ديگر برعکس افزايش نامحدود آن را سبب مىگردد. چنانکه پرودن و مارکس اضافه جمعيت را که منجر به فساد و هرج و مرج و نهايتاً انقلاب مىشود مطلوب مىدانستند چه به نظر آنها وقوع انقلاب به نفع مردم است، اما امروزه از برکت آمارها و برنامهريزى به سمت متناسب کردن جمعيت با منافع و امکانات جامعه پيش مىرويم.
نظريهٔ 'آرمانشهر' افلاطون بهصورتهاى مختلفى در 'آراء اهل المدينه الفاضله' فارابى و در 'شهر خدا' اثر سن اگوستين و شهر آفتاب اثر کامينلا و 'اوتوپيا' اثر توماس مور منعکس است و هر کدام ويژگىهاى فيلسوف مآبانه و آمارنگرايانهٔ يک شهر مطلوب و آرمانى را ترسيم کردهاند. نظير اينگونه برداشتها را در آغاز قرن بيستم در شهرهاى نوين کشورهاى سوسياليستى ملاحظه مىکنيم. امروزه نيز تصور شهرها در قرن بيست و يکم و زندگى انسان در ساير کرات و يا زير درياها بيشتر به اوتوپيائى گذشته شبيه است که ممکن است بهطور ناقص يا کامل در آينده تحقق پذيرد.
«
سوسیالیسم تخیلی» برابر واژه «Utopian Socialism» (در فارسی به «سوسیالیسم پنداری» و «سوسیالیسم ایده آلیست» نیز برگردانده شده است) واژهای است که اولین بار توسط
کارل مارکس (از بانفوذترین سوسیالیستها که با جمعآوری نظرات سوسیالیستهای قبل از خود و تحلیل وضع اقتصادی موجود در زمان خود و پیش از آن، با همکاری فرد دیگری به نام
فردریش انگلس آثار مهمی را به رشته تحریر در آوردند) به سوسیالیستهای پیش از وی اطلاق شدهاست. وی عقیده داشت که بیشتر سوسیالیستهای اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم انسانگرایانی هستند که نسبت به بهرهکشی شدیدی که با سرمایهداری ابتدایی همراه بود اعتراضی بجا داشتند. وی با وجود تحسین بسیار آنها، این لقب کنایهآمیز را در مورد آنها به کار برد و معتقد بود بیشتر آنان خیالپردازانی در جستجوی مدینه فاضله اند که امیدوارند با اتکای به خرد و شعور اخلاقی طبقه تحصیلکرده، جامعه را تحول بخشند. به نظر وی بیشتر افراد تحصیلکرده اغلب اعضای طبقات بالا هستند و بدین جهت پایگاه اجتماعی، رفاه، دانش و آموزش برتر خود را مدیون امتیازات موجود در نظام سرمایهداری بوده و در حفظ آن کوشش میکنند و وجود تعداد محدودی افراد انسانگرا در میان آنان به تحقیق نمیتواند پایگاه قدرتی برای تغییر محسوب شود و برای آنهایی که به تحقق چنین تغییری عقیده داشتند واژه سوسیالیستهای تخیلی را به کار برد.