۱۳۹۰-۷-۲۸، ۰۷:۵۸ عصر
عصر حاضر، زمان تكوين تحولي سريع در عرصهها و صور مختلف حيات فردي و اجتماعي است.
تمدن نويني در حال شكلگيري است و مناسبات موجود تمدنهاي قبلي در حال فروپاشي است. انقلاب كشاورزي و تمدن صنعتي هر كدام سالها به طول انجاميدند تا جوامع را متحول و ساختارهاي اقتصادي و اجتماعي نويني را براي جامعه فراهم كنند. اما امروز نكته حائز اهميت اين است كه وجوه تمدن در حال تكوين علاوه بر اينكه بديع است در عين حال در تعارض كامل با تمدنهاي قبلي بهويژه تمدن صنعتي است و در همه اشكال اجتماعي بهويژه شهرها نمود دارد. در حوزه شهر، حاصل اين تعارضها شكلگيري شهري با خصوصيات جديد است كه از آن با عنوان «شهر سوم» ياد ميكنيم.
جامعه صنعتي خود براساس 6 اصل كلي بنا شده كه همه پديدههاي اين جامعه بهويژه «شهر» از آن قواعد تبعيت ميكنند. ظهور تمدن جديد و پيدايش عصر نوين با در همشكني و فروپاشي اين اصول ششگانه، تلاش در استقرار نظام جديد و ارائه مفهوم نو از «شهر» دارد. اين دو نظام در راستاي اصول ششگانه مورد بررسي قرار ميگيرد.
استانداردسازي؛ همساني فضاهاي شهري
يكي از آشناترين اصول شهر صنعتي، استاندارد كردن و همسانسازي است. فعاليتها و اقدامات شهرسازي و معماري شهر صنعتي به مقدار زيادي استاندارد شده است. درون فضاهاي شهري نواحي مختلف كشور بيش از پيش شبيه يكديگر شدهاند و يك همساني و همشكلي در فضاهاي شهري بهوجود آمده است.
انتقال از توليد انبوه سنتي به موازات انبوهزدايي توليد، باعث شده كه شهروندان امكان انتخاب بيشتري داشته باشند. قيمتهاي استاندارد شده عصر صنعت اكنون بهتدريج با هم متفاوت ميشوند زيرا كالاهاي سفارشي بايد قيمت خاص خود را داشته باشند.
تخصصيسازي؛ تسريع جريان كار
با تسريع جريان تقسيم كار، متخصصين و كارگراني كه در يك كار مهارت داشتند و دائماً همان را تكرار ميكردند، جايگزين روستايي همه فن حريفي شدند كه بهطور مستمر كار ميكرد. همچنين با پيشرفت صنعت، بازار ميان صاحب دانش و مشتري حائل شد و آنها را به 2گروه مشخص توليدكننده و مصرفكننده تقسيم كرد. در شهر سوم شاهد مشاركت آگاهانه سياسي و اجتماعي شهروندان در امور مربوط به جامعه شهري هستيم.
همزمانسازي؛ اهرم وقتشناسي
در تمدن صنعتي همزمانسازي، انسان را به قابليتهاي ماشين شديداً وابسته كرد و كل زندگي اجتماعي را به يك چارچوب مشترك محدود ساخت. وقتشناسي مفهوم عام يافت. تأخير يك كارگر و كارمند بلافاصله ميتوانست كار بسياري از افراد ديگر را در كارخانه يا اداره مختل سازد. بنابراين فشار فرهنگي شديدي براي وقتشناسي وجود داشت. همزمانسازي تأثير مستقيمي روي حملونقل و ترافيك شهري و همچنين محيطزيست داشت. تأكيد بر ساعات كار انعطافناپذير و انبوهي باعث شد تا ساعات پرازدحام ترافيك اعصاب خردكن بهوجود آيد. اما امروزه زمان شناور و انبوهزدايي زمان مطرح شده است.
تراكم ؛حاصل تمدن صنعتي
پديدار شدن بازار، اصل ديگري از تمدن صنعتي يعني اصل تراكم را بهوجود آورد. شهر صنعتي تقريباً بهطور كامل به ذخاير سوخت فسيلي (نفت و گاز و...) وابستهاند؛ برخلاف دوره قبل كه از منابع پراكنده انرژي استفاده ميشد. صنعت، جمعيت را همانند انرژي متراكم ساخت، افراد را از روستاها جمعآوري كرد و آنها را در شهرهاي بزرگ سكني داد. امروزه و در شهر سوم فراگرد معكوسي آغاز شده است و شاهد پراكندگي شديد جمعيت از نظر جغرافيايي هستيم. شهر سوم در زمينه انرژي ديگر به ذخاير متراكم و سوختهاي فسيلي متكي نيست، بلكه اشكال گوناگون و بسيار پراكندهتر انرژي را مورد استفاده قرار ميدهد. آزمايشهاي بيشماري را ميبينيم كه هدفشان يافتن بهترين شيوه «عدمتراكم» در مدارس، بيمارستانها و ساير فضاهاي شهري است.
بيشينهسازي
جدايي توليد و مصرف در همه جوامع صنعتي «وسواس بزرگطلبي» را وسعت بخشيده و به سرعت موجب رشد كلانشهرها، كارخانهها و شركتهاي بزرگ، بزرگراهها و ايجاد عناصر فيزيكي بزرگ، عظيمالجثه و هراسانگيز در فضاهاي شهري شد. در شهر سوم عقيده «كوچك زيباست» به جاي «بزرگتر بهتر است» رايج شده است. شركتها اكنون بهطور فعال در جستوجوي شيوههايي براي كاهش حجم كار واحدهايشان هستند. تكنولوژي جديد و انتقال فعاليتها از صنعت به خدمات هر دو بهشدت، مقياس عمليات را كاهش ميدهند. مقياس مناسب و تركيب هوشمندانه بزرگ و كوچك بهعنوان اصل شهر سومي مطرح شده است. در اين ميان بيشينهسازي بهعنوان يك اصل شهر صنعتي كمكم از صحنه خارج ميشود و جاي خود را به مقياس مناسب در شهر سوم ميدهد.
تمركز؛ شالوده جامعه
آخرين اصلي كه شهر صنعتي خود را بر آن بنا نهاده، تمركز است. تمركز در تمام ساختارهاي موجود جامعه بهويژه ساختارهاي سياسي و اقتصادي كه شالوده هر جامعهاي است، شكل گرفته است. در حالي كه تمامي جوامع هم به تمركز و هم به عدمتمركز نياز دارند، جامعه شهري عصر صنعت تنها به تمركز گرايش يافت و از عدمتمركز گريزان شد.حوزه بحث و گفتار درخصوص دگرگونيها و تغيير و تحولات آينده جوامع شهري در ابعاد و شكلهاي مختلف بسيار وسيع است.
جامعه بر مبناي خانواده
جامعه شكليافته در شهر سوم بر كانون خانه، بنياد ميشود. در پيشرفت به سوي نظام توليدي جديد، توانايي بالقوهاي براي تحول اجتماعي نهفته است كه دورنمايي آنچنان هراسناك دارد كه كمتر كسي مايل است به معناي واقعي با آن مواجه شود زيرا چيزي نمانده كه حتي فضاي داخلي خانههايمان را هم از بنيان دگرگون سازد. نظام جديد توليد علاوه بر كوچكتر كردن واحدهاي توليد، علاوه بر نامتمركز كردن و از شهر بريدن توليد و علاوه بر دگرگون ساختن خصلت واقعي كار، ميتواند ميليونها انسان را از كارخانهها و ادارات زندان مانند عصر صنعت آزاد كند و به فضاي اصليشان كه از ابتدا بدان تعلق داشتهاند (يعني خانه)، بازگرداند.
شهروند كامل در شهر سوم
با حركت به آن سوي تمدن صنعتي و پا گذاشتن به عرصه فراصنعت، آنچه اتفاق ميافتد تنها انتقال از نظام انرژي به نظامي ديگر يا از يك بنياد تكنولوژيك به بنياد ديگر نيست. انسان درون خود نيز انقلابي برپا ميدارد. بدين ترتيب شهرونداني كاملتر و متعادلتر در عرصههاي اجتماعي ظهور مييابند. اين شهروندان در مقايسه با شهروندان سابق با يكديگر تفاوتهاي فاحشي داشته و از وجوه مختلف متمايزتر خواهند بود. اغلب آنان به احتمالي، زودتر رشد خواهند كرد و در سنين پايينتري پذيراي مسئوليت خواهند شد و از قدرت انطباق و سازگاري بيشتري برخوردار خواهند بود و فرديت بيشتري پيدا ميكنند. اين افراد احتمالاً بيش از والدينشان الگوهاي اقتدار را در جامعه مورد سؤال قرار ميدهند و در زندگي آنها تعادل بيشتري برقرار ميشود؛ تعادل بين كار و تفريح، بين توليد و مصرف، بين كار فكري و كاردستي و بين عينيت و ذهنيت.
الگو يا ساختار شهر سوم
ساختار شهر سوم اساسا بر پايه مناسبات و پيشرفتهاي فني و الكترونيك شكل خواهد گرفت. اين ساختار در برگيرنده حالاتي از زندگي شهروندان، نظام و سازمان ويژه و دولت و حكومت منحصر به فرد است. تماميت اين الگو به اعتبار ايجاد زيرساختار الكترونيك امكان تحقق، بروز و ظهور مييابد.
شهر سوم آرمانشهر نيست
يكي از اصليترين موانع فراروي مديريت شهري، بهخصوص در كلانشهرها، چند پارگي مديريت شهري در عرصه سياستگذاري، تصميمسازي، برنامهريزي، هدايت و نظارت است. شهر سيستمي پوياست كه عملكردهاي ساختارهاي آن، پيوسته با هم تعامل دارند؛ براي تنظيم اين روابط و پايداري سيستم، هماهنگي و يكپارچگي در مديريت آن ضروري است و ما نميتوانيم كاركردهاي مختلف شهر را به مديريت منفك و بدون ارتباط با هم بسپاريم و انتظار بهبود وضعيت داشته باشيم.
شهر سوم تصوير شفاف از دگرگونيهاي بديع، بنيادين و در عين حال واقعي در همه ابعاد حيات فردي و جمعي است. اين شهر را نميتوان يك آرمانشهر ناميد در عين حال يك ضدآرمانشهر هم نيست. شهر سوم نوعي آرمانشهر عملي است كه نه بهترين و نه بدترين دنياي ممكن است بلكه دنيايي است هم تحققپذير و هم دنيايي كه پشت سر گذاشتهايم. چنين شهري به حالت سكون باقي نميماند، پسگرا نخواهد بود و سعي نخواهد كرد تا خود را براساس يك مدل آرماني متعلق به گذشته بسپارد. اين شهر يك جامعه بيرحم ديكتاتوري نخواهد بود و ذاتاً جنگطلب نيست. در شهر سوم شهروندان موجوداتي بيهويت و همسان نيستند و بهطور خلاصه در اين شهر ميتوان جامعهاي را تصور كرد كه به تفاوتهاي فردي امكان بروز ميدهد و تنوع نژادي و منطقهاي، مذهبي و پاره فرهنگي را به جاي سركوب كردن با آغوش باز ميپذيرد.
شهر سوم ايستا نيست بلكه با نوآوريهاي خود دائماً در حركت است، ولي در عين حال قادر است براي آنان كه خواستار ثبات نسبي هستند يا بدان نياز دارند، محدودههاي تقريباً باثباتي فراهم كند. در شهر سوم ديگر بازار، محور نيست و اساساً خلاقيتهاي هنري موردتوجه است. شهر سوم شهري است در مقياس انساني با مردمي كه با محيطزيست سازگاري بيشتري دارند. اگر تكوين شهر اول را همزمان با انقلاب كشاورزي تلقي كنيم اين شهر تا سال 1650 شكل گرفته كه همان مفهوم شهر را بيان ميكند. بين شهر و روستا تفاوت و تقابل وجود ندارد. مدنيت فرهنگي حاكم است. روابط، رودررو و انساني است.
در شهر دوم كه از سال 1650 ميلادي به بعد و همزمان با تحولات صنعتي شكل گرفته، مناسبات قبلي دگرگون شده و شهر بر روستا حاكم شده است. تقابل بين شهر و روستا مشهود شده و سطوح تفاوت 2جامعه ملموس و چشمگير است و ويژگيهاي نظام صنعت در شهر دوم كاملاً نمود مييابد. شهر دوم مكان خشونت ميشود و هراس خاص در شهروندان حاكم است. نمادها و فضاهاي شهري همشكل و به دور از تنوع است. شهر سوم كه با رخدادهاي شگرف الكترونيك در دهههاي اخير شروع به شكلگيري ميكند، متناسب با ويژگيهاي نظام اقتصادي- اجتماعي خاص جوامعي كه دوره صنعت را پشت سر گذاشته و در حالگذار به جامعه فراصنعت هستند، سازماندهي ميشود.
منبع: http://urbanmanagement.ir
تمدن نويني در حال شكلگيري است و مناسبات موجود تمدنهاي قبلي در حال فروپاشي است. انقلاب كشاورزي و تمدن صنعتي هر كدام سالها به طول انجاميدند تا جوامع را متحول و ساختارهاي اقتصادي و اجتماعي نويني را براي جامعه فراهم كنند. اما امروز نكته حائز اهميت اين است كه وجوه تمدن در حال تكوين علاوه بر اينكه بديع است در عين حال در تعارض كامل با تمدنهاي قبلي بهويژه تمدن صنعتي است و در همه اشكال اجتماعي بهويژه شهرها نمود دارد. در حوزه شهر، حاصل اين تعارضها شكلگيري شهري با خصوصيات جديد است كه از آن با عنوان «شهر سوم» ياد ميكنيم.
جامعه صنعتي خود براساس 6 اصل كلي بنا شده كه همه پديدههاي اين جامعه بهويژه «شهر» از آن قواعد تبعيت ميكنند. ظهور تمدن جديد و پيدايش عصر نوين با در همشكني و فروپاشي اين اصول ششگانه، تلاش در استقرار نظام جديد و ارائه مفهوم نو از «شهر» دارد. اين دو نظام در راستاي اصول ششگانه مورد بررسي قرار ميگيرد.
استانداردسازي؛ همساني فضاهاي شهري
يكي از آشناترين اصول شهر صنعتي، استاندارد كردن و همسانسازي است. فعاليتها و اقدامات شهرسازي و معماري شهر صنعتي به مقدار زيادي استاندارد شده است. درون فضاهاي شهري نواحي مختلف كشور بيش از پيش شبيه يكديگر شدهاند و يك همساني و همشكلي در فضاهاي شهري بهوجود آمده است.
انتقال از توليد انبوه سنتي به موازات انبوهزدايي توليد، باعث شده كه شهروندان امكان انتخاب بيشتري داشته باشند. قيمتهاي استاندارد شده عصر صنعت اكنون بهتدريج با هم متفاوت ميشوند زيرا كالاهاي سفارشي بايد قيمت خاص خود را داشته باشند.
تخصصيسازي؛ تسريع جريان كار
با تسريع جريان تقسيم كار، متخصصين و كارگراني كه در يك كار مهارت داشتند و دائماً همان را تكرار ميكردند، جايگزين روستايي همه فن حريفي شدند كه بهطور مستمر كار ميكرد. همچنين با پيشرفت صنعت، بازار ميان صاحب دانش و مشتري حائل شد و آنها را به 2گروه مشخص توليدكننده و مصرفكننده تقسيم كرد. در شهر سوم شاهد مشاركت آگاهانه سياسي و اجتماعي شهروندان در امور مربوط به جامعه شهري هستيم.
همزمانسازي؛ اهرم وقتشناسي
در تمدن صنعتي همزمانسازي، انسان را به قابليتهاي ماشين شديداً وابسته كرد و كل زندگي اجتماعي را به يك چارچوب مشترك محدود ساخت. وقتشناسي مفهوم عام يافت. تأخير يك كارگر و كارمند بلافاصله ميتوانست كار بسياري از افراد ديگر را در كارخانه يا اداره مختل سازد. بنابراين فشار فرهنگي شديدي براي وقتشناسي وجود داشت. همزمانسازي تأثير مستقيمي روي حملونقل و ترافيك شهري و همچنين محيطزيست داشت. تأكيد بر ساعات كار انعطافناپذير و انبوهي باعث شد تا ساعات پرازدحام ترافيك اعصاب خردكن بهوجود آيد. اما امروزه زمان شناور و انبوهزدايي زمان مطرح شده است.
تراكم ؛حاصل تمدن صنعتي
پديدار شدن بازار، اصل ديگري از تمدن صنعتي يعني اصل تراكم را بهوجود آورد. شهر صنعتي تقريباً بهطور كامل به ذخاير سوخت فسيلي (نفت و گاز و...) وابستهاند؛ برخلاف دوره قبل كه از منابع پراكنده انرژي استفاده ميشد. صنعت، جمعيت را همانند انرژي متراكم ساخت، افراد را از روستاها جمعآوري كرد و آنها را در شهرهاي بزرگ سكني داد. امروزه و در شهر سوم فراگرد معكوسي آغاز شده است و شاهد پراكندگي شديد جمعيت از نظر جغرافيايي هستيم. شهر سوم در زمينه انرژي ديگر به ذخاير متراكم و سوختهاي فسيلي متكي نيست، بلكه اشكال گوناگون و بسيار پراكندهتر انرژي را مورد استفاده قرار ميدهد. آزمايشهاي بيشماري را ميبينيم كه هدفشان يافتن بهترين شيوه «عدمتراكم» در مدارس، بيمارستانها و ساير فضاهاي شهري است.
بيشينهسازي
جدايي توليد و مصرف در همه جوامع صنعتي «وسواس بزرگطلبي» را وسعت بخشيده و به سرعت موجب رشد كلانشهرها، كارخانهها و شركتهاي بزرگ، بزرگراهها و ايجاد عناصر فيزيكي بزرگ، عظيمالجثه و هراسانگيز در فضاهاي شهري شد. در شهر سوم عقيده «كوچك زيباست» به جاي «بزرگتر بهتر است» رايج شده است. شركتها اكنون بهطور فعال در جستوجوي شيوههايي براي كاهش حجم كار واحدهايشان هستند. تكنولوژي جديد و انتقال فعاليتها از صنعت به خدمات هر دو بهشدت، مقياس عمليات را كاهش ميدهند. مقياس مناسب و تركيب هوشمندانه بزرگ و كوچك بهعنوان اصل شهر سومي مطرح شده است. در اين ميان بيشينهسازي بهعنوان يك اصل شهر صنعتي كمكم از صحنه خارج ميشود و جاي خود را به مقياس مناسب در شهر سوم ميدهد.
تمركز؛ شالوده جامعه
آخرين اصلي كه شهر صنعتي خود را بر آن بنا نهاده، تمركز است. تمركز در تمام ساختارهاي موجود جامعه بهويژه ساختارهاي سياسي و اقتصادي كه شالوده هر جامعهاي است، شكل گرفته است. در حالي كه تمامي جوامع هم به تمركز و هم به عدمتمركز نياز دارند، جامعه شهري عصر صنعت تنها به تمركز گرايش يافت و از عدمتمركز گريزان شد.حوزه بحث و گفتار درخصوص دگرگونيها و تغيير و تحولات آينده جوامع شهري در ابعاد و شكلهاي مختلف بسيار وسيع است.
جامعه بر مبناي خانواده
جامعه شكليافته در شهر سوم بر كانون خانه، بنياد ميشود. در پيشرفت به سوي نظام توليدي جديد، توانايي بالقوهاي براي تحول اجتماعي نهفته است كه دورنمايي آنچنان هراسناك دارد كه كمتر كسي مايل است به معناي واقعي با آن مواجه شود زيرا چيزي نمانده كه حتي فضاي داخلي خانههايمان را هم از بنيان دگرگون سازد. نظام جديد توليد علاوه بر كوچكتر كردن واحدهاي توليد، علاوه بر نامتمركز كردن و از شهر بريدن توليد و علاوه بر دگرگون ساختن خصلت واقعي كار، ميتواند ميليونها انسان را از كارخانهها و ادارات زندان مانند عصر صنعت آزاد كند و به فضاي اصليشان كه از ابتدا بدان تعلق داشتهاند (يعني خانه)، بازگرداند.
شهروند كامل در شهر سوم
با حركت به آن سوي تمدن صنعتي و پا گذاشتن به عرصه فراصنعت، آنچه اتفاق ميافتد تنها انتقال از نظام انرژي به نظامي ديگر يا از يك بنياد تكنولوژيك به بنياد ديگر نيست. انسان درون خود نيز انقلابي برپا ميدارد. بدين ترتيب شهرونداني كاملتر و متعادلتر در عرصههاي اجتماعي ظهور مييابند. اين شهروندان در مقايسه با شهروندان سابق با يكديگر تفاوتهاي فاحشي داشته و از وجوه مختلف متمايزتر خواهند بود. اغلب آنان به احتمالي، زودتر رشد خواهند كرد و در سنين پايينتري پذيراي مسئوليت خواهند شد و از قدرت انطباق و سازگاري بيشتري برخوردار خواهند بود و فرديت بيشتري پيدا ميكنند. اين افراد احتمالاً بيش از والدينشان الگوهاي اقتدار را در جامعه مورد سؤال قرار ميدهند و در زندگي آنها تعادل بيشتري برقرار ميشود؛ تعادل بين كار و تفريح، بين توليد و مصرف، بين كار فكري و كاردستي و بين عينيت و ذهنيت.
الگو يا ساختار شهر سوم
ساختار شهر سوم اساسا بر پايه مناسبات و پيشرفتهاي فني و الكترونيك شكل خواهد گرفت. اين ساختار در برگيرنده حالاتي از زندگي شهروندان، نظام و سازمان ويژه و دولت و حكومت منحصر به فرد است. تماميت اين الگو به اعتبار ايجاد زيرساختار الكترونيك امكان تحقق، بروز و ظهور مييابد.
شهر سوم آرمانشهر نيست
يكي از اصليترين موانع فراروي مديريت شهري، بهخصوص در كلانشهرها، چند پارگي مديريت شهري در عرصه سياستگذاري، تصميمسازي، برنامهريزي، هدايت و نظارت است. شهر سيستمي پوياست كه عملكردهاي ساختارهاي آن، پيوسته با هم تعامل دارند؛ براي تنظيم اين روابط و پايداري سيستم، هماهنگي و يكپارچگي در مديريت آن ضروري است و ما نميتوانيم كاركردهاي مختلف شهر را به مديريت منفك و بدون ارتباط با هم بسپاريم و انتظار بهبود وضعيت داشته باشيم.
شهر سوم تصوير شفاف از دگرگونيهاي بديع، بنيادين و در عين حال واقعي در همه ابعاد حيات فردي و جمعي است. اين شهر را نميتوان يك آرمانشهر ناميد در عين حال يك ضدآرمانشهر هم نيست. شهر سوم نوعي آرمانشهر عملي است كه نه بهترين و نه بدترين دنياي ممكن است بلكه دنيايي است هم تحققپذير و هم دنيايي كه پشت سر گذاشتهايم. چنين شهري به حالت سكون باقي نميماند، پسگرا نخواهد بود و سعي نخواهد كرد تا خود را براساس يك مدل آرماني متعلق به گذشته بسپارد. اين شهر يك جامعه بيرحم ديكتاتوري نخواهد بود و ذاتاً جنگطلب نيست. در شهر سوم شهروندان موجوداتي بيهويت و همسان نيستند و بهطور خلاصه در اين شهر ميتوان جامعهاي را تصور كرد كه به تفاوتهاي فردي امكان بروز ميدهد و تنوع نژادي و منطقهاي، مذهبي و پاره فرهنگي را به جاي سركوب كردن با آغوش باز ميپذيرد.
شهر سوم ايستا نيست بلكه با نوآوريهاي خود دائماً در حركت است، ولي در عين حال قادر است براي آنان كه خواستار ثبات نسبي هستند يا بدان نياز دارند، محدودههاي تقريباً باثباتي فراهم كند. در شهر سوم ديگر بازار، محور نيست و اساساً خلاقيتهاي هنري موردتوجه است. شهر سوم شهري است در مقياس انساني با مردمي كه با محيطزيست سازگاري بيشتري دارند. اگر تكوين شهر اول را همزمان با انقلاب كشاورزي تلقي كنيم اين شهر تا سال 1650 شكل گرفته كه همان مفهوم شهر را بيان ميكند. بين شهر و روستا تفاوت و تقابل وجود ندارد. مدنيت فرهنگي حاكم است. روابط، رودررو و انساني است.
در شهر دوم كه از سال 1650 ميلادي به بعد و همزمان با تحولات صنعتي شكل گرفته، مناسبات قبلي دگرگون شده و شهر بر روستا حاكم شده است. تقابل بين شهر و روستا مشهود شده و سطوح تفاوت 2جامعه ملموس و چشمگير است و ويژگيهاي نظام صنعت در شهر دوم كاملاً نمود مييابد. شهر دوم مكان خشونت ميشود و هراس خاص در شهروندان حاكم است. نمادها و فضاهاي شهري همشكل و به دور از تنوع است. شهر سوم كه با رخدادهاي شگرف الكترونيك در دهههاي اخير شروع به شكلگيري ميكند، متناسب با ويژگيهاي نظام اقتصادي- اجتماعي خاص جوامعي كه دوره صنعت را پشت سر گذاشته و در حالگذار به جامعه فراصنعت هستند، سازماندهي ميشود.
منبع: http://urbanmanagement.ir
خدایا:
مرا ببخش ،
به خاطر تمام درهایی که کوبیدم
و خانه تو نبود....!!!!
مرا ببخش ،
به خاطر تمام درهایی که کوبیدم
و خانه تو نبود....!!!!