۱۳۹۲-۵-۱۰، ۱۱:۵۶ صبح
(آخرین ویرایش: ۱۳۹۲-۵-۱۰، ۱۲:۰۳ عصر، توسط saeed nasiri majd.)
سه شنبه 1 مرداد 1392- شماره 1789
شهردار، مهندس یا برنامهریز
نوید سعیدیرضوانی . معاون پیشین سردبیر ماهنامه شهرداریها
در آستانه انتخاب شهرداران توسط شورای اسلامی شهر بهتر است نگاهی به این سوال داشته باشیم که شهرداران با دارابودن چه تخصصهایی بهتر و سریعتر مشکلات شهرها را حل میکنند، در این زمینه نظرات متفاوت وجود دارد، برخی بر این باورند که فارغالتحصیلان رشتههای مهندسی بهتر میتوانند به اداره امور شهر بپردازند و از نظر بعضی دیگر، حلقه مفقوده مدیریت شهری، عدم استفاده از برنامهریزانی است که دارای بینش برنامهریزی و اقتصاد هستند. در مورد تواناییهای رشتههای مهندسی نکات مثبت بسیاری گفته شده است؛ مهندسان دارای دقت ریاضی زیادی در محاسبه امور هستند و به مسایل فنی اشراف دارند اما به نظر میرسد مدیریت شهری نیازمند به توانمندیهای جامعتری است که بیشتر در رشته برنامهریزی شهری یافت میشود. رشته برنامهریزی شهری رشته جوانی است، جوانبودن این رشته به این مفهوم است که رشتههای قبلی نتوانستهاند بهطور کامل پاسخگوی مشکلات شهرها باشند، رشته برنامهریزی شهری در اواسط قرن بیستم پا به عرصه وجود گذاشت. جالب اینکه بنیانگذار این رشته یک زیستشناس به نام پاتریک گدس «1932-1854» (Patrick Geddes
) بود چراکه وی بهعنوان یک زیستشناس دریافت که شهر مانند موجود زندهای است که رشد دارد، تکامل مییابد و حتی ممکن است تباهی پیدا کند، او بیان کرد که شهر مانند بدن دارای اجزای بسیار متعدد و پیچیده است که با یکدیگر مرتبط میباشند و ارتباط اجزای آن بهصورت ارگانیک و درهمتنیده است به این ترتیب که سلامت و رشد کل شهر وابسته به سلامت و شادابی همه عناصر آن است. او در بررسی طرحها و مدیریت شهرهای قرن نوزدهم به این نتیجه رسید که مهندسان عمران و معمار قادر به تحلیل و پیشبینی دقیق نیستند و تنها با اقدامات موضعی فعالیتهایی را به سامان میرسانند که صرفا پاسخگوی نیازهای امروز جامعه شهری است، بهعنوان مثال بارون هاوسمان (Baron Hausman
) «1891-1801» شهردار پاریسدر اواسط قرن نوزدهم اقداماتی را در این شهر انجام داد که دامنه تاثیر آنها 15 یا 20سال بود و بعد از آن، این شهر دوباره همان مشکلات به اضافه سایر مسایل حاد شهری را تجربه کرد؛ بنابراین وی رشتهای جدید و بینرشتهای پیشنهاد کرد که بتواند محاسن رشتههای فنی را داشته و از جامعنگری علوم انسانی نیز بهرهمند باشد. این رشته 80ساله که برنامهریزی شهری (Urban planning
) نام گرفت، در گذشته صرفا در مقاطع ارشد و دکترا تدریس میشد با این استدلال که فارغالتحصیلان در رشتههای مرتبط مثل اقتصاد، جغرافیا، علوم اجتماعی، عمران و معماری که هریک از جهتی به شهر مینگرد میتوانند با آموختن در زمینههای مختلف و مکمل در حوزه برنامهریزی شهری، واجد بینشی بینرشتهای شوند؛ به عبارتی دیگر آنها مجهز به نگرشی میشدند که به ایشان قدرت تحلیل و برنامهریزی بهتر گذشته، حال و آینده را میداد. این برنامهریزان از سویی با علوم انسانی نظیر اقتصاد، علوم اجتماعی، روانشناسی، حقوق و تاریخ آشنا هستند، از جهتی آگاهیهای فنی در زمینه امور عمرانی، نقشهبرداری، زمینشناسی، هیدرولوژی، تاسیسات و تجهیزات شهری و... در حد لازم برای اداره شهر را دارند و از دیگر منظر به مباحث مدلسازی و پیشبینی احاطه دارند. شهرداران هم به اقتضای شرایط خود باید واجد این سه جنبه باشند به عبارتی دیگر هم به دانشهای فنی تسلط داشته باشند هم از دانشهای حوزه علوم انسانی آگاه باشند و هم در زمینه آیندهنگری آگاهیهایی داشته باشند، بنابراین به نظر میرسد اگر فارغالتحصیلان رشته برنامهریزی شهری در مسند مدیریت شهرها بنشینند، بهتر میتوانند از پس معضلات پیچیده شهرها برآیند و با نگاهی استراتژیک، شهرها را با مهارت بهتر و هزینه کمتر هدایت کنند، بنابراین پیشنهاد میشود که به ویژه در شهرهای بزرگ و کلانشهرها از دانشآموختگان باتجربه این رشته استفاده شود و شوراها بهعنوان یکی از ملاکهای اصلی انتخاب شهردار، به مرتبطبودن رشته تحصیلی با مسوولیت حساسی که مدیر شهر برعهده دارد، توجه کنند البته شاید در شهرهای کوچک و متوسط چنین امکانی فراهم نباشد اما در شهرهای بزرگ عملیکردن این ایده امکانپذیر است. تحقق این پیشنهاد میتواند تا حد زیادی مانع از اجرای پروژههای نمایشی و کمفایده شود، پروژههایی که با «گرتهبرداری» از شهرهای دیگر یا شهرهای خارجی تاثیرات منفی بیش از تاثیرات مثبت دارند و موجب نارضایتی شهروندان و ازبینرفتن منابع شهری شوند، بهعنوان مثال میتوان به پروژه پیادهراه 17 شهریور تهران اشاره کرد که آثار منفی آن به دلیل نبود بخش عمیق برنامهریزی شهری بیشتر از آثار مثبت آن شده است.
منبع:روزنامه شرق
) بود چراکه وی بهعنوان یک زیستشناس دریافت که شهر مانند موجود زندهای است که رشد دارد، تکامل مییابد و حتی ممکن است تباهی پیدا کند، او بیان کرد که شهر مانند بدن دارای اجزای بسیار متعدد و پیچیده است که با یکدیگر مرتبط میباشند و ارتباط اجزای آن بهصورت ارگانیک و درهمتنیده است به این ترتیب که سلامت و رشد کل شهر وابسته به سلامت و شادابی همه عناصر آن است. او در بررسی طرحها و مدیریت شهرهای قرن نوزدهم به این نتیجه رسید که مهندسان عمران و معمار قادر به تحلیل و پیشبینی دقیق نیستند و تنها با اقدامات موضعی فعالیتهایی را به سامان میرسانند که صرفا پاسخگوی نیازهای امروز جامعه شهری است، بهعنوان مثال بارون هاوسمان (Baron Hausman
) «1891-1801» شهردار پاریسدر اواسط قرن نوزدهم اقداماتی را در این شهر انجام داد که دامنه تاثیر آنها 15 یا 20سال بود و بعد از آن، این شهر دوباره همان مشکلات به اضافه سایر مسایل حاد شهری را تجربه کرد؛ بنابراین وی رشتهای جدید و بینرشتهای پیشنهاد کرد که بتواند محاسن رشتههای فنی را داشته و از جامعنگری علوم انسانی نیز بهرهمند باشد. این رشته 80ساله که برنامهریزی شهری (Urban planning
) نام گرفت، در گذشته صرفا در مقاطع ارشد و دکترا تدریس میشد با این استدلال که فارغالتحصیلان در رشتههای مرتبط مثل اقتصاد، جغرافیا، علوم اجتماعی، عمران و معماری که هریک از جهتی به شهر مینگرد میتوانند با آموختن در زمینههای مختلف و مکمل در حوزه برنامهریزی شهری، واجد بینشی بینرشتهای شوند؛ به عبارتی دیگر آنها مجهز به نگرشی میشدند که به ایشان قدرت تحلیل و برنامهریزی بهتر گذشته، حال و آینده را میداد. این برنامهریزان از سویی با علوم انسانی نظیر اقتصاد، علوم اجتماعی، روانشناسی، حقوق و تاریخ آشنا هستند، از جهتی آگاهیهای فنی در زمینه امور عمرانی، نقشهبرداری، زمینشناسی، هیدرولوژی، تاسیسات و تجهیزات شهری و... در حد لازم برای اداره شهر را دارند و از دیگر منظر به مباحث مدلسازی و پیشبینی احاطه دارند. شهرداران هم به اقتضای شرایط خود باید واجد این سه جنبه باشند به عبارتی دیگر هم به دانشهای فنی تسلط داشته باشند هم از دانشهای حوزه علوم انسانی آگاه باشند و هم در زمینه آیندهنگری آگاهیهایی داشته باشند، بنابراین به نظر میرسد اگر فارغالتحصیلان رشته برنامهریزی شهری در مسند مدیریت شهرها بنشینند، بهتر میتوانند از پس معضلات پیچیده شهرها برآیند و با نگاهی استراتژیک، شهرها را با مهارت بهتر و هزینه کمتر هدایت کنند، بنابراین پیشنهاد میشود که به ویژه در شهرهای بزرگ و کلانشهرها از دانشآموختگان باتجربه این رشته استفاده شود و شوراها بهعنوان یکی از ملاکهای اصلی انتخاب شهردار، به مرتبطبودن رشته تحصیلی با مسوولیت حساسی که مدیر شهر برعهده دارد، توجه کنند البته شاید در شهرهای کوچک و متوسط چنین امکانی فراهم نباشد اما در شهرهای بزرگ عملیکردن این ایده امکانپذیر است. تحقق این پیشنهاد میتواند تا حد زیادی مانع از اجرای پروژههای نمایشی و کمفایده شود، پروژههایی که با «گرتهبرداری» از شهرهای دیگر یا شهرهای خارجی تاثیرات منفی بیش از تاثیرات مثبت دارند و موجب نارضایتی شهروندان و ازبینرفتن منابع شهری شوند، بهعنوان مثال میتوان به پروژه پیادهراه 17 شهریور تهران اشاره کرد که آثار منفی آن به دلیل نبود بخش عمیق برنامهریزی شهری بیشتر از آثار مثبت آن شده است.
منبع:روزنامه شرق
مهم نیست که قفلها دست کیست ،مهم اینست که کلید ها دست خداست