بر بلندی سرزمینی که سرای آن دام نبودن و نخواستنت است قدم گذاشته ای ونمی دانی که عاقبت عاشقانه هارا باد به لختی از ثانیه ای از جنون پر میدهد ...پر میدهد این عشقانه ها را چون که باد است باد لحظه ای آرام نمیگیرد ..درست مث من که درنگی بر من نیست ... و منهای بودن بی معنی این روزای پر تلاطمم ...هیچ آوازه ی دیگر نخواهم داشت... باد (م.فیروزه)